خستهام، از چی؟! از تموم
بلندگوهای که خود حقبینی صاحبشون رو فریاد میزنن. دلم نخواسته زیر لوای
کسی سینه بزنم، اما اشتباه کردم که یه گوشه ایستادم و افرادی رو دیدم که با
تمام توان به سر و سینه میکوفتن و حالا خستهام از این خود حقبینی کرور
کرور آدم که نظر و رایشون رو تو حلق بقیه میکنن، توهین به طرف مقابل رو
حق خودشون میدونن و از باقی میخوان که بهشون ملحق بشن و آدمهایی که بنا
به وزش باد سینه زدنشون از زیر یه پرچم به پرچم بعدی منتقل میشه.
نه دلم
میخواد فمنیست باشم، نه کسی که بعد دهها بار طلاق گرفتن مثلا برمیگرده و
زندگی رو میسازه. حقوق دگرباشها دغدغه من نیست. از چهارشنبههای سفید هم
به اندازه تبلیغات داشتن حجاب متنفرم. آروغهای روشنفکری دیگه برام منزجر
کننده است چه میخواد مال بلاگر جماعت باشه چه اینفلوئنسر اینستا. مخصوصا
افکار آدمهای که یک لحظه هم زبون به دهن نمیگیرن و فقط منتظرن یه اتفاقی
بیفته تا سخنان گوهربارشون رو برای پا منبریها نطق کنن. گیاهخوار نیستم،
نکتهاش اینه اصلا دلم هم نمیخواد باشم.حامی حیوانات هم نیستم.
یکی از اصلیترین برنامههام هم اینه برم تو دل جنگل کمپ بزنم و شب آتیش
روشن کنم. برای کسایی هم که با یه غلط املایی طرف رو بیسواد خطاب میکنن و
برای هکسره یقه میدرن تره خورد نمیکنم. نه فداییام نه جز کمپین نه به
رای. سعی میکنم اخبار نبینم یعنی سعی میکنم دروغ به خورد گوشهام ندم.
آره! من بیآرمان، سیب زمینی و منفعل. من متعلق به این هیاهوی 7 میلیاردی
نیستم. من رابطه سببی و نسبی با این خود حق بینیها و تخریب طرف مقابل
ندارم. حتی اگه اسمش سیب زمینی بودن باشه.
پ.ن: تنها خوبیش دور شدن از فضای مجازی بوده.
درباره این سایت